حکایتی از گلستان سعدی

ساخت وبلاگ

پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.

شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟

وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسیر را بخشید.

وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.

 

پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.

 

جز راست نباید گفت

هر راست نشاید گفت

 

 

کانون فرهنگی تربیتی مطهره باغبادران...
ما را در سایت کانون فرهنگی تربیتی مطهره باغبادران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kanoonmotaharea بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 2:16